سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زنده یاد * آه از بهار بی یار*

به نامت ،‏به یادت ،‏به امیدت و نه به امید خلق روزگار

حالم از ایمانی که تو ساعت خطر دستمُ نگیره به هم می خوره . حالم از اندوخته ای که نور راهم نشه به هم می خوره .
خیلی وقته که این حرفا ذهنم رُ مشغول کرده .
از ایمانم که فقط بوی سجاده می ده ، بدم میاد . از علمی که رنگ کتاب داره و نه رنگ زندگی تنم مور مور می شه .
شابد خیلیا مثل من همین دغدغه رُ داشته باشن و شاید هم خیلی از ماها به بعضیا که نیگا کنیم ، به خودمون ببالیم که شکر خدا ما با همچین آدمایی نه تو دنیا محشوریم و نه تو آخرت . ایمان ما کجا و ایمان این عوام الناس سطحی اندیش کجا ؟! ما عمیق شدیم و علاوه بر ایمان با علم هم راهمون رُ انتخاب می کنبم . ممکنه ادبیات مون این نباشه که اگر با همین کلمات این حرفا رُ بگیم خودش ی قصه پر غصه دیگه است .
بگذریم . من که تازگیا با خودم شدید حرفم شده .
ایمان سر سجاده رُ ترجیح می دم نداشته باشم و اندوخته ای که فقط رنگ و بوی خطوط نخ نمای کتاب ها رُ بده می خوام نباشه .
دیدم آدمایی رُ که مرد و مردونه پای حرفی که می زنن می ایستن و با تحقیق و تدبر هم راه و مسیرشون رُ انتخاب می کنن . کم هم نیستن .
اما مشکل اینه که ما این آدما رُ وقتی پیدا می کنیم که در حال رفتن باشن . و بعد از رفتن تازه به فکر فرو می ریم که ای دل غافل ! از دست رفت .
و اون موقع تازه به فکر بزرگداشت و کی بود و چی بود می افتیم . ایتا رُ نگفتم که یاد مرحوم حسن از نور رُ زنده کنم که هست و نیازی به مثل منی نداره .
اینا رُ گفتم تا بگم من مدت هاست درگیرم چون به من گفتن راه اهل بیت رُ باید پیش بگیرم تا سعادتمند شم ، فکرم رُ درست کنم تا عاقبت به خیر شم ، عملم رُ درست کنم تا راحت از رو پل صراط عبور کنم ؛ اما من اصلا به آخرت اعتقاد ندارم . پل صراطی رو هم باور ندارم .
بلکه فکر می کنم همین دنبا آخرت منه و همین سیر و منش من تو این دنیا عبور من از پل صراطه . چون فردای قیامت فرصت عمل نیست که هر چه هست در همین دنیاست .

ی مهارتی هست که این سازمان مللیا به زور می خوان به خورد همه بدن . « مهارت نه گفتن »

به بد و خوب این مهارت و حسن نیت این حضرات کاری ندارم اما می خوام این مهارت رُ یاد بگیرم . که به دلم و به خواسته دلم ، « نه »  بگم .
شاید منم یاد گرفتم ایمان و عملم رُ یکی کنم .

 
 خداییش مثل حسن از نور که یک سال تموم هست که از بودن و نبودنش و از چگونه بودن و چگونه نبودنش درس نگرفتم .راستی سجاده حسن چقدر وسیع بود . به وسعت زندگی . به یادش فاتحه یادمون نره .

 

ظهورت را برای همیشه آرزو می کنم یا م ح م د


 



برچسب‌ها:
[ جمعه 86/10/14 ] [ 6:17 عصر ] [ خدابیامرز ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ
امکانات وب